یوتابیوتاب، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

روزهای آبنباتی

تولد دوسالگی

درود  چه بی همتا روزی ست برای من بی همتا و بی مانند برای من منی که تو را از جانم دوست تر میدارم... تار و پود ذهنم عجین شد با این زمان خجسته از روزی که قلبم با حس بودنت آشنا شد...حقا که پرو بالم بخشیدی با آمدنت.             ...
1 مهر 1392

زندگی زیباست

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن گردشـــی در کوچــه باغ راز کن هر که عشقش در تماشا نقش بست عینک بد‌بینی خود را شکسـت من مـیـــان جســـم‌ها جــان دیـــده‌ام درد را افکنـــده درمـان دیـــده‌ام دیــــده‌ام بــر شـــاخه‌ها احـســـاسـ‌ـها می‌تپــد دل در شمیــــم یاسها زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست زندگی باغ تماشـــای خداســت گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود می‌تواند زشــت هم زیبا شــود حال من، در شهر احسـاسم گم است حال من، عشق تمام مردم است! زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا صب...
17 شهريور 1392

اولین بازی

درود دوستان ممنون از اینکه به وب نی نی من سر میزنید و با نظراتون منو شاد میکنید . اولین باری که آمی تیدا سوار اسب بازی متحرک شد در ابتدا کمی هیجان زده شد و گریه کرد اما بعد از دقایقی آرام شد و به بازی ادامه داد این عکس ها را ممنون پدرشون هستیم .                     ...
13 شهريور 1392

سفر شمال

      درود آمی تیدای نازم در اولین سفرش به شمال تجربه های زیادی به دست آورد آرزوی به دست آوردن بهترین تجربه ها رو برای دختر کوچکم دارم.         ...
12 شهريور 1392

سفر به اصفهان

    دلم می خواد برم سفر همراه مادر و پدر با شاپرک ها بپرم شادی رو هر جا ببرم تو دفترم گل بکشم طعم بهار و بچشم درود    در سفر به اصفهان آمیتیدای نازم رو بردیم به موزه تاریخ طبیعی اونجا کلی حیوانای تاکسیدرمی  شده دید.          بعد از اونحا رفتیم باغ پرندگان و حسابی با پرندها بازی کرد در نهایت خسته از راه رفتن  نشسته بازی میکرد و بعدهم از فرط خستگی گریه کرد.                   ...
2 شهريور 1392

فرتور یک سالگی آمیتیدا جون

  درود                                                           قشنگ شدی,گل شدی شدی مثل عروسک عزیز من,گل من تولدت مبارک قشنگ شدی,گل شدی شدی مثل عروسک عزیز من,گل من تولدت مبارک     ...
30 مرداد 1392

فرتور آمیتیدا جون

خدا رو شکر می کنم که هستی    سلام فرشته خوبم    امروز اولین مطلب رو با عکس روز به یادماندنی و فراموش نشدنی تولدتون شروع میکنم.       اولین باری که چشم  به هستی باز کردی  .    جیغ و داد و ونگ به دنیا اومدی،‌ بچه قشنگ راستی،‌ می خواستی به دنیا بیایی؟ اینجا را دوست داری گلابی؟ زندگی را شروع کردی با داد و قال مامان و بابا از اومدنت هستند خیلی خوشحال .   ...
18 مرداد 1392