یوتابیوتاب، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

روزهای آبنباتی

خانه بازی دردونه

خدایاشکرت... امروزم یکی از روزهای زندگیم بود... به لطف تو به کرم تو ... حتی بابت یه دم نفس کشیدن که میتونی هر لحظه متوقفش کنی هزاران بار شکرت خدا جونم درود  یه روز خوب بعداز امتحانای  پدر  در خانه بازی دردونه در اهواز همیشه شاد باشی دختر خوبم .                 ...
27 بهمن 1392

سفر اصفهان

خدای من ازت ممنونم به خاطر همه چبز.... درود تقدیم به تو . به چشمهایت و به قلبت که زیبا همه چیز رو میفهمی و درک میکنی سفر اصفهان رفتنمون رو واست ثبت میکنم . سفر خوب و سه نفره شادی رو باهم داشیم و اولین فرصت طبق معمول همیشه که به اصفهان میریم ... عکس ها گویای آن هست .   پیش به سوی موزه منابع طبیعی علاقه خاصی به اون مکان داری و بسیار زود دوست پیدا کردی کنجکاوانه و با دقت خاصی نگاه میکردی و از من و پدر سوال های زیادی پرسیدی که ماهم در حد سنت توضیح دادیم .     با دوست جدید تو محوطه موزه حسابی بازی کردی بعد رفتیم پاغ پرندگان اینم کلی ذوق از دختری...       با دقت و صبوری نگاه میکرد...
9 بهمن 1392

هوای آلوده

سلام دختر خوبم فرشته مهربونم مینویسم در این دفتر خاطرات مدرن برای بعدها.... این روزها هوای اهواز بسیار آلوده و مخاطره آمیزه و تو هم درگیر این آلودگی شدی با هر سرفه ای که می کنی قلبم به درد میاد باید مادر باشی تا حال منو درک کنی از خدای بزرگ سلامتیتو میخوام .    به امید روزی که هوای شهرمون پاک و عاری از آلودگی باشه 
28 آذر 1392